دو-زیست-آن
مسیح مشغول ماهیگیری بود
که دزدکی مرا بوسیدی
که سواحل بکر جنوب را دوره کردیم شــانه به شـانه
...تا افق
آسمان چشمک زد ، چند درجه آغوش گشود
دمپا یی ابری ام هوایی شد
ماسه ها قلقلکم دادند
بلند خندیدی
! ـ هیـــس
نترس، ماهی های این حوالی بی گوش اند
ومرواریدهاشان بی خانمان
،دلم صدف خواست
گوش ماهی
دست دریا را گرفتی، تا بیاوری
ماهی شدی
و من همان حوالی درنا
زدم زیر تمامی آوازهــای عاشقانه ء دنیا
حیف آنجا همه کر بودند
حتی تو
حتی
مسیــح ، مشغول ماهیــگیری بود
تو را هر وقت از آب می گـرفت، تازه بودی
و من
. برای هردو-تان
.دست تکــان می دادم
/ باهار افسری /
که دزدکی مرا بوسیدی
که سواحل بکر جنوب را دوره کردیم شــانه به شـانه
...تا افق
آسمان چشمک زد ، چند درجه آغوش گشود
دمپا یی ابری ام هوایی شد
ماسه ها قلقلکم دادند
بلند خندیدی
! ـ هیـــس
نترس، ماهی های این حوالی بی گوش اند
ومرواریدهاشان بی خانمان
،دلم صدف خواست
گوش ماهی
دست دریا را گرفتی، تا بیاوری
ماهی شدی
و من همان حوالی درنا
زدم زیر تمامی آوازهــای عاشقانه ء دنیا
حیف آنجا همه کر بودند
حتی تو
حتی
مسیــح ، مشغول ماهیــگیری بود
تو را هر وقت از آب می گـرفت، تازه بودی
و من
. برای هردو-تان
.دست تکــان می دادم
/ باهار افسری /