نمی دانم تاریخ خودش را تکرار می کند یا نه
نمی دانم تاریخ خودش را تکرار می کند یا نه
می دانم اما, تو خودت را تکرار نمی کنی
به یاد می آورم آن شهر را ، که تقسیم شد
,نه تنها بین یهودیان و اعراب
بین من و تو
وقتی آنجا با هم بودیم
برای خودمان زهدان خطر ساخته بودیم
برای خودمان ، خانه ای از جنگی مرگبار
چون مردمانِ شمال دور
.که برای خودشان خانه هایی گرم می سازند از عایق های یخ
شهر ویران شده بود
ما دیگر اما آنجا با هم نبودیم
هنوز می دانم
تاریخ خودش را تکرار نمی کند
همیشه می دانستم تو خودت را نه
یهودا آمیخای / ترجمه : باهار افسری