"شعرِ موقتیِ روزگارِ من "
/ یهودا آمیخای
به همسرم نیما فرحبخش
*******
خطِ عبری، خطِ عربی از شرق به غرب می رود
خطِ لاتین از غرب به شرق
زبان ها به گربه ها می مانند
نباید مویشان را بر خلافِ جهت نوازش کنی
ابرها از دریا می آیند ، بادِ گرم از صحرا
درختان در باد خمیده
و سنگ ها از هر چاهار باد ،
رها میشوند
به هر چاهار باد ؛
سنگ می اندازند
زمین را می اندازند ،خودِ زمین را بر زمینی دیگر
اما زمین همیشه؛ به زمین باز میافتد
زمین می اندازند ، تا خلاص شوند
سنگ می اندازند ، به من هم در سال های
در 1936 ، 1938 ، 1948 ، 1988 ، سنگ انداختند
یهودیان به یهودیان ، ضد- یهودیان به ضدِ یهودیان
عاصیان سنگ می اندازند ، عادلان سنگ
گنهکاران سنگ می اندازند ، ابلیسان سنگ
زمین شناسان سنگ می اندازند ، خداشناسان سنگ
باستان شناسان سنگ می اندازند ، اوباشان سنگ
کلیه ها سنگ می اندازند ، کیسه های صفرا سنگ
سر سنگ ، پیشانی سنگ ، دل سنگ
سنگ ها چنان دهان هایی که نعره می کشند
سنگ ها به جای چشم های تو
درست شبیه عینک ات
گذشته به آینده سنگ می اندازد
همه با هم به حال می ریزند
قلوه سنگ های گریان ، سنگ ریزه های خندان
حتی خدای تویِ انجیل ، هم سنگ می اندازد
حتی نور و کمال هم پرتاب شدند
و تویِ سینه زره ی عدالت گیر کرده اند
هیرود سنگی انداخت و معبدی آشکار شد
آه ، شعرِ غم آلودِ سنگی
آه ، شعر را به سنگ می زنند
آه ، شعرِ سنگ های پرتاب شده
آیا در این سرزمین
سنگی هست که هیچ گاه پرتاب نشده باشد
هیچ گاه ساخته هیچ گاه ویران نشده باشد
و هیچ گاه آشکار هیچ گاه پیدا
و هیچ گاه از فرازِ دیواری داد سر نداده ، از دستِ معماری نیافتاده باشد
و هیچ گاه بر روی مزاری؛ بر عاشق و معشوقی انداخته
و هیچ گاه به سنگ سوگی تبدیل نشده باشد ؟
لطفا دیگر هیچ سنگی نیاندازید ؛
شما زمین را تکان می دهید
زمینِ مقدسِ بکرِ رها را
شما به سمت دریا می بَریدش
و دریا نمی خواهدش
دریا می گوید : نه درونِ من نه
بیاندارید لطفا سنگریزه ها را
بیاندازید سنگ های حلزون ، ماسه ها را
بیاندازید حق و نا حق را از سنگ معدن های مىجدَل یابا
بیاندارید سنگِ های نرم ، کلوخِ های تازه را
سنگ آهک بیاندازید، خاکِ رُس
شن های ساحلی
بیاندازید گَردِ و غبارِ صحرا را ، زنگار را
خاک بیاندازید و باد
هوا بیاندازید و هیچ
تا دست هایتان خسته شود
و جنگ ، خسته
و حتی صلح خسته شود
صلح؛
...خسته
ترجمه : باهار افسری